نیکان طرح
آشنایی با طراحان صنعتی 1
- ریچارد ساپر1932 آلمان
ریچارد ساپر (Richard Sapper)، طراح پرآوازه بینالمللی، یکی از بزرگان خلاق و پرجرأت طراحی صنعتی دنیاست که دیدگاههای نوینی درباره طراحی دارد. او با تلفیق نوآوری و سنت محصولاتی طراحی و خلق کرده است که مسیر تاریخ طراحی را تغییر دادهاند. بیجهت نیست که از ساپر به عنوان طراحی یاد میشود که هرگز طرح بد و نامطلوبی در کارنامه او دیده نشده است.
ریچارد ساپر در سال 1932 در مونیخ آلمان متولد شد. او به تحصیل در رشتههای فلسفه، طراحی گرافیک، مهندسی و اقتصاد پرداخت و در طی تحصیلات خود تصمیم گرفت فعالیت خود را در طراحی صنعتی ادامه دهد، از اینرو به محض اتمام تحصیلاتش به دپارتمان طراحی مرسدس بنز در اشتوتگارت پیوست. ساپر که ساکن ایتالیاست، از معدود طراحانی میباشد که در مدرسه طراحی یا معماری تحصیل نکرده است.
محصولات طراحیشده توسط ساپر که تاکنون ده بار جایزه Compasso d"Oro و نیز گروهی از جوایز بینالمللی را بدست آوردهاند، نمایانگر توانایی و مهارت استادانه او در امر طراحی میباشند. ساپر با اینکه از تجربه بسیار وسیعی برخوردار است، اما تمایلی به توصیف کار خود ندارد و بر این باور است که پروژه بایستی خود حرفی برای گفتن داشته باشد. این رویکرد او را از بسیاری از طراحان دیگر جدا میکند و شاید علاقه او به طراحی محصولات پیچیده (از نظر تکنیکی) ناشی از همین طرز تفکر باشد. مشخصه کارهای ریچارد ساپر، پراگماتیسم (اصالت عمل) است. او در پروژههای خود خلاقیتش را با راهحلهای تکنولوژیکی کارکردی و زیباییشناختی به نمایش میگذارد.
ساپر با طرحهای خود تأثیر قابل توجهی بر طراحی صنعتی محصولات بینهایت تکنیکی از قبیل اتومبیلها، رادیوها، تلویزیونها و کامپیوترها گذاشته است. او با وجود تمایلش به طراحی محصولات تکنیکی، محصولات متعددی نیز برای خانه طراحی کرده است که مقبولیت عمومی یافتهاند و این پذیرش همگانی صرفاً بخاطر خصوصیات کارکردی این محصولات نبوده، بلکه جنبه فرمال و قابلیت مفهومی آنها نیز در این امر مؤثر بوده است
- ویکتور پاپانک Victor Papanek
ویکتور پاپانک در سال 1925 در شهر وین متولد شد و پس از اقامت کوتاهی درانگلیس در سال 1939 به امریکا مهاجرت کرد و در سال 1946 بعنوان شهروند امریکا پذیرفته شد.
وی از سال 1942 تا 1948 به تحصیل رشته طراحی صنعتی و معماری در (Cooper Union) نیویورک و بعد در رشته مکانیک در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (Massachusetts Institute of Technology = MIT) مشغول شد. وی سپس به تحقیقاتی در زمینه های مردم شناسی، روانشناسی و بیولوژی پرداخت.
پاپانک بر اثر تحقیقات و تدابیری که برای کشورهای در حال توسعه اندیشید به معروفیت رسید. تز Low-Tech-Design وی با طراحی رادیو از ورق فلزی که با شعله شمع کار میکرد، به سفارش سازمان ملل (UN) در اندونزی در سال 1967 و طراحی یخچال با نیروی خورشیدی برای سازمان بهداشت جهانی (WHO) در سال 1982 به اوج خود رسید. وی بعنوان مشاور دیزاین نیز فعالیت می کرد.
در سال 1981 پاپانک برای دولت تانزانیا و نیجریه یک واکمن (Walkman) ارزان قیمت بنام Balla-Koya طراحی کرد، که جهت اطلاع رسانی نکات بهداشتی و کنترل جمعیت مردم بکار می آمد.
پاپانک پیشنهادات و توصیه های تئوری و عملی خود در زمینه دیزاین در کشورهای در حال توسعه در سال ۱۹۶۹ در کتابی بنام ًDesign for the Real World ً به تحریر در آورد. در کتاب دیگری بنام Design for Human Scaleً در سال 1983 نظراتش را در مورد دیزاین انسانی و محیط زیستی به چاپ در آورد.
یک سری از طرحهای وی امروزه در موزه ژرژ پمپیدو (Centre Georges Pompidou) در پاریس قابل مشاهده است.
کتاب های پاپانک:
· Papanek , Victor (1971). Design for the Real World: Human Ecology and Social Change,
· Papanek , Victor & Hennessey, Jim (1973). Nomadic furniture: how to build and where to buy lightweight furniture that folds, collapses, stacks, knocks-down, inflates or can be thrown away and re-cycled, New York, Pantheon Books . ISBN 0-394-70228-X.
· Papanek , Victor & Hennessey, Jim (1974). Nomadic Furniture 2,
· Papanek , Victor & Hennessey, Jim (1977). How things don"t work,
· Papanek , Victor (1983). Design for Human Scale,
· Papanek , Victor(1995). The Green Imperative: Natural Design for the Real World,
منابع: منابع:
http://tigadesign.blogfa.com/post-87.aspx
http://en.wikipedia.org/wiki/Victor_Papanek
هنر |
||
انسانها هنر را برای تسکین خود برگزیدهاند ، چه هنرمندان و چه مخاطبان اثر هنری در هنر مایه آرامش میجویند . آنچه در هنر به نظر اصل است ، زیبایی است . هرچند در هرزمانی زیبایی را به شکلهای مختلفی درک میکنند. بعضی هنر را آینه واقعیتهای موجود درجهان از طبیعت تا زندگی آدمها به حساب میآورند . یعضی زمانی نام هنر را بر چیزی میگذارند که سازنده اش با آن احساس آرامش کند و آنچه در نظر دارد به تمامی بیان کرده باشد . بعضی میگویند ؛ اگر مخاطب به درستی نفهمد که هنرمند چه میگوید ، اثر چه ارزشی میتواند داشته باشد . بعضی از شکل اثر حرف میزنند که اگر اثر هنری از قواعد و شکل درست هنر پیروی نکند ، یک اثر هنری خلق نکرده است . اما اکنون همه این گروهها بعد از قرنها بحث میدانند که اثر هنری درواقع همه اینهاست . و تک تک این گروهها حق دارند ولی بدون بقیه ناقص هستند . بسته به آنکه هنرمند چه ابزاری را برای بیان هنرش انتخاب کند ، هنرها شاخههای مختلفی را تشکیل دادهاند. همچنان که باید بدانیم بعضی سخنها را فقط با بعضی ابزارها میتوان گفت . مثلا شاید هیچوقت نتوانیم ،صرفا از روی یک شعر حافظ یک فیلم سینمایی بسازیم ، زیرا حافظ با دقت مطلبی را انتخاب کرده که صرفا با شعر بیان میشود . د راین صورت این اثر برای همیشه بصورت یک شعر باقی است و هیچکس خود آنرا به زبان دیگر درنمیآورد . و لی شده است که یک اثر هنری با یک ابزار دیگر بیان بسیار زیبایی به خود گرفته است . اما همچنان که گفته شد ،اصل در هنر زیبایی است . باهر ابزاری که میطلبد ،باید چیز زیبا را خلق کنیم و آنرا به جهان و آدمها هدیه کنیم . این میتواندبرای همیشه ماندگار باشد. مانند مجسمه سازی در دورهای از یونان یا نگارگری دوره عباسی در ایران . | ||
| ||
یکی از مسائل مهم در هنر امروز بصری شدن بیش از اندازه آن است ،بصری شدن یعنی آثار هنری از راه دیدن در ما تاثیر میگذارند . امروز هر کسی میداند که معنی یک قلب ، عشق است . یا همه وقتی تصویر میکی ماوس رامیبینیم ،در حالیکه بکلی با یک موش واقعی فرق میکند آنرا تشخیص میدهیم . همچنانکه بسیاری از رنگها تاثیرات خاصی روی بیننده خود میگذارند.این کاری است که هنرمندان در طول قرنها انجام دادهاند . و همچنان هم معانی جدیدی را در ذهن ما میکارند . هنرهای بصری به انواع مختلفی موجود هستند . اما باید بدانیم که همیشه هنرها درهم تاثیر میگذارند و گاه از هم جدا میشوند . یک عکاس میتواند از یک نقاشی ایده عکس بگیرد ،یا نقاشی با شنیدن یک موسیقی به فکر کشیدن یک تصویر بیافتد . یا طراحی صحنه از نقاشی ساده پردهها شروع کند ولی آنقدر دور شود که از دل آن نورپردازی ، طراحی لباس و رشته مجزایی بنام طراحی صحنه شکل بگیرد . همچنین بسیاری از رشتهها نه بصورت غیر مستقیم با هنر در ارتباط هستند ،مانند معماری که یک رشته مهندسی به حساب میآید ولی معمارباید یک هنرمند خوب هم باشد ، یا سینما بصورت عکس علاوه برآنکه هنر است با مسائل فنی و تکنیک های فنی دست و پنجه نرم میکند . درهر زمینهای سعی برآن شده علاوه برآنکه توضیحات به سادگی ارائه شود ،ولی یک قسمت برای دوستانی که علاقهمند هستند درآن رشته دست به تجربههای شخصی بزنند، در نظر گرفته شود. راهنماییهای سریع و فقط برای این دسته از دوستان جدا از مطالب اصلی آورده میشود . |
مینیمالیسم یک سبک مورد استفاده در هنرهای مختلف، به خصوص نقاشی، موسیقی و ادبیات است که از دهه 1960 به طور رسمی شکل گرفت. در این سبک هنری، المان های سازنده اثر تا حد ممکن به سمت المانهای پایه ای تنزل پیدا می کنند.
هنر مینیمال از مهمترین حرکتهای هنری پس از جنگ جهانی دوم به شمار می آید که در آمریکا شکل گرفته است و تاثیر بسیار زیادی در فعالیت های طراحان، معماران، موسیقی دانان، نقاشان، نویسندگان و ... گذارد.
نقاشی مینیمال:
یک اثر نقاشی مینمال عمومآ از اشکال ساده هندسی تشکیل شده است که در آن تعداد بسیار محدودی رنگ مشاهده می شود. مارک روتکو (Mark Rothko) از صاحب سبک های این هنر در نقاشی می گوید :
"من یک نقاش آبستره (Abstract) نیستم و علاقه ای به ارتباط میان رنگ ها و شکل ها ندارم. تنها چیزی که برای من مهم است بیان احساسات ساده و اولیه انسان در رابطه با سرنوشت، بدبختی، شادی و ... است؛ نقاشی باید معجزه آسا باشد."
امروزه در طراحی انواع لوزام منزل نیز تاثیر این هنر را بخوبی قابل مشاهده است. این سبک از طراحی لوازم منزل بر خلاف سبک های قدیمی تر ساده ترین شکل ممکن را داراست و جالب اینجاست که بسیاری از مردم از داشتن آنها لذت می برند.
ادبیات مینیمال:
نویسنده این سبک هنری با پرهیز از به کار بردن قیود و دیگر اطلاعات غیر ضروری، علاوه بر اینکه داستان خود را ساده و کوتاه تر می کند به خواننده این اجازه را می دهد که در بسیاری از موارد خود قسمت هایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درک کند و او را مجبور می کند که در قسمتهایی از داستان تصمیم بگیرد و مسیری را برای ادامه انتخاب کند.
شخصیت هایی که در این گونه داستان ها یا رمان ها وجود دارند عمومآ افراد عادی هستند و در میان آنها هرگز یک شاهزاده، یک کارگاه بسیار باهوش، یک فرشته زیبا و ... پیدا نمی شوند.
معماری مینیمال:
دامنه استفاده از هنر مینیمال به لوازم منزل محدود نمی شود، یک معمار یا طراح ممکن است به سادگی با استفاده از ایده های مینیمال به طراحی اتاق های یک منزل یا کل یک ساختمان بپردازد، دیوارها را بدون کوچکترین انحناء، بدون استفاده از رنگ به صورت Transparent می سازد و ... به عبارت دیگر در این سبک طراحی، هنرمند یا مهندس کوچکترین تلاشی برای استفاد از جزئیات به منظور زینت دادن کار نمی کند و سعی می کند با حداقل امکانات بیشترین بهره را ببرد.
فلسفه مینیمال:
مینیمالیسم پا را فراتر از هنر گذاشته و حتی فلسفه را نیز تحت الشعاع خود قرار داده است. مینیمالیسم در فلسفه معتقد است که معدود نیازهای انسانی برای زندگی کافی است و افرادی که پیرو اینگونه تفکری هستند در سادگی زندگی می کنند و ساده تر از دیگران می توانند خود را خوشبخت احساس کنند.
رهبران این سبک از فلسفه همواره پیروان خود را تشویق می کنند تا از چیزهایی که به آنها بسیار علاقه دارند صرفنظر کنند و یاد بگیرند که در سادگی و نبود مادیات زندگی کنند.
مینیمال در سینما:
مینیمال در سینما در اوایل دهه ی ۶۰ مطرح شد. محدودیت در به کار بردن پوزیشن های دوربین "به کار بردن بازیگران غیر حرفه ای (این ویژگی بیشتر مربوط به مینیمالیست های سنتی می شود)" تکنیک فی البداهه گویی بازی کردن و ...
یکی از مینیمال گرا ترین سینما گران حال حاضر «جیم جارموش» می باشد. در ایران هم میتوان به عباس کیارستمی و مانی حقیقی اشاره کرد.
موسیقی مینیمال:
قرنها بود که بسیاری از موسیقیدانان سرکش و جسور از نحوه حرکت و جهت پیشرفت موسیقی احساس نارضایتی می کردند. آنها معقتد بودند که هنر موسیقی نباید به سمتی برود که در آن تکنیک های غیر ضروری - یا بقول آنها آرتیستیک - بر نفس موسیقی غلبه کند.
سرآغاز انقلاب و پیدایش این تفکر در موسیقی با مدرنیسم آغاز شد. پیر بولز (Pierre Boulez , 1925) و کارلهینز اشتوکهاوزن (Karlheinz Stockhausen , 1928) از جمله هنرمندان فرانسوی و آلمانی بودند که سبک خاصی از موسیقی که سریالیسم (Serialism) نامیده می شد را پایه گذاری کردند، موسیقی ای که پایه و اساس آن تکرار بود.
از دیگر موسیقیدانان مدرن جسور می توان به جان کیج (John Cage) اشاره کرد که معتقد بود موسیقی می تواند بر اساس اتفاق یا شانس نیز ساخته شود. در این سبک از موسیقی که Aleatory Music نامیده می شود بسیاری از پارامترها هنگام اجرا به بخت و اقبال واگذار می شود.
پس از آن به دنبال بوجود آمدن حرکتهای هنری مینیمال در دهه 60 گروهی از موسیقیدانان جوان تصمیم گرفتند تا در ساخته هایشان، استفاده از پیچیدگی در فرم ها و فرمول های هارمونی و ملودی را کنار بگذارند و موسیقی هایی ساده تولید کنند. آنها از الگوها و قوانین ساده ای که قبل از سالهای 1600 میلادی استفاده می شد، برای اینکار سود جستند.
تکرار و ماندن بیش از حد در یک ریتم، یک ملودی یا موتیف، یک آکورد، یک تمپوی ثابت و ... بدون کوچکترین تغییری برای مدت طولانی از جمله ویژگی کارهای این موسیقیدانان بود.
نتیجه چیزی نبود جز تاکید بر صدای حاصله از موسیقی (نه ریتم یا ملودی و ...)
مونت یانگ (La Monte Young)، تری رایلی (Terry Riley)، استیو ریچ (Steve Reich) و فیلیپ گلس (Philip Glass) از جمله موسیقیدانان آمریکایی پیرو این سبک هنری هستند که بین سالهای 1935 و 1937 به دنیا آمده اند.
منبع: http://www.harmonytalk.com/archives/000806.html
+ ویرایش علمی و ادبی